آن شب که نظر بر خط مژگان تو افتاد... یکباره دلم در کف چوگان تو افتاد .... آن چشمه که در حلقه چشمان تو جوشید... چون در به میان صدف قلب من افتاد .... گل های دلم گشت جنبید به قدومت .... آنگه که نظر بر گل گلزار تو افتاد ... دل خواست لبی تر کند از ساغر هستی .... مستی ز سرم رفت چو چشمم به افتاد .... گفتم به کجا می بردم دست زمانه ... گفتا به دیاری که دلم کارگر افتاد ... ما زنده به آنیم که با درد بمیریم ..... با دردکشان هر که در افتاد ورافتاد ....