هیچ طوفانی در راه نیست!

من می شنوم....آیا گناهکارم....می ترسم....می ترسم از اینکه روزی عشق و ناکامی با هم بیامیزند.

چگونه به چشم هایت بنگرم و بگویم هنوز دوستت دارم.آیا باور خواهی کرد؟

آیا مرا با اینی که هستم خواهی پذیرفت؟

من چگونه بازیچه ی قلب خویش شده ام؟

چگونه اسیر شدم؟

خدایا مرا از این گرداب تلخ چراها رها کن.

خدایا به او بگو که نگرانی در چشم هایم بیداد می کند.

خدایا این درد و اندوه تا به کی بر من پادشاهی خواهد کرد؟

خدایا به من بگو تا به کی باید پا برهنه برای اثبات هستی ام بروم؟

به من بگو که اشتباه نمی کنم.

بگو که هیچ طوفانی در راه نیست.

                                       هیچ طوفانی در راه نیست!

گناه من چیست که تو را دوست دارم

                        من پذیرفتم که عشق افسانه است

                                           این دل درد آشنا دیوانه است

می روم شاید فراموشت کنم

           با فراموشی هم آغوشت کنم 

                           می روم از رفتنم دل شاد باش

                                                     از عذاب دیدنم آزاد باش

گرچه تو تنها ز پیشم می روی

          آرزو دارم ولی عاشق شوی

                          آرزو دارم بفهمی درد را 

                                      تلخی برخورد های سرد را

           می رسد روزی که بی من لحظه ها را سر کنی

                            می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی

                                       می رسد روزی که تنها در کنار عکس من

                                           نامه های کهنه ام را مو به مو از بر کنی

 
 

همه چی آرومه تو به من دل بستی

همه چی آرومه تو به من دل بستی

 این چقدر خوبه که تو کنارم هستی

 همه چی آرومه غصه ها خوابیدن

 شک نداری دیگه تو به احساس من

 همه چی آرومه من چقدر خوشحالم

 پیشم هستی حالا به خودم می بالم

 تو به من دل بستی از چشات معلومه 

 من چقدر خوشبختم همه چی آرومه 

 تشنه ی چشماتم منو سیرابم کن

 منو با لالایی دوباره خوابم کن 

 بگو این آرامش تا ابد پابرجاست

حالا که برق عشق تو نگاهت پیداست 

 همه چی آرومه من چقدر خوشحالم 

 پیشم هستی حالا به خودم می بالم 

 تو به من دل بستی از چشات معلومه 

 من چقدر خوشبختم همه چی آرومه

میخوام بگم قصه ی شیرین و فرهاد رو من

میخوام بگم قصه ی شیرین و فرهاد رو من

که چه جوری شدن عاشق و دلدار هم

همه فکر می کنیم عاشقیم

ای وای من

ولی کور خوندیم دنیای من

روزی روزگاری فرهاد من

عاشق شیرین شد

ای وای من

دست بر غذا شیرین من

جایی اسیر شد

ای وای من

از عشق بی خبر شیرین من 

وای وای وای

فرهاد من

وای وای وای

 شیرین من

شیرین تو دست پادشاه

فرهاد اسیر یک نگاه

فرهاد حالا دیگه فرهاد

واسه شیرین من

راهی نداره جز کندن کوه من

حالا دیگه تیشه شد همراه من

آخه شیرین رو می خواد فرهاد من

روزی روزگاری از کوه غم

پیر مخوفی رفت پیش فرهاد من

پیر مخوف گفت به فرهاد من

شیرین تو مرده

 ای وای من

از حسادتش بود اون پیره زن

وای وای وای

 فرهاد من

وای وای وای

شیرین من

حالا دیگه تیشه همراه من

شده دیگه قاتل ، فرهاد من

هر شب ستاره ی ...

هر شب ستاره ی دنباله داری به

خانه ات می فرستم

هر روز شبدر چهار برگی در کفش هایت می گذارم

هر لحظه برایت دعا می خوانم

تا زمانیکه ایمان بیاوری

دوستت دارم...

این هم از یک عمر مستی کردنم

این هم از یک عمر مستی کردنم

 

سالها شبنم پرستی کردنم

 

ای دلم زهر جدایی را بخور

 

چوب عمری با وفایی را بخور

 

ای دلم دیدی که ماتت کرد و رفت

 

خنده ای بر خاطراتت کرد و رفت

 

من که گفتم این بهار افسردنی است

 

من که گفتم این پرستو رفتنیست

 

آه عجب کاری به دست دلم داد دل

 

هم شکست و هم شکستم داد دل...!

عاشقانه های ترکی

 اگر من نقاش اولام دونیانی زندان چکرم،اولومی

 آیرلیقی-حسرتی پشمان چکرم،

  اگر من صیاد اولام ، سن کیمین جیران اودونا ،

 اوره گی پاره ادیب عشقیوه هیجران چکرم. 

دانم و دانی که جانم عاقبت از آن توست

دانم و دانی که جانم عاقبت از آن توست

 

 پس نزن آتش به جانم چون که جانم جان توست

 

گر زنی آتش به جانم من بسوزم در رهت 

 

 پس از آن هر ذره خاکسترم خواهان توست . . . 

گر در یمنی چو با منی پیش منی

گر در یمنی چو با منی پیش منی

ور پیش منی چو با منی در یمنی !

من با چنانم ای نگار یمنی

خود در عجبم ، که من توام یا تو منی!

اگه خاكم اگه سنگم اگه دلتنگم

 اگه خاكم اگه سنگم اگه دلتنگم

با خودم با تو  و اين فاصله مي جنگم

اگه  رودم با تو بودم به تو دل بستم

من از اين من ، من از اين تو از همه خستم

اگه بغضم ، اگه گريه ، اگه ميبارم

كي ميدونه سر روي دوش كي ميزارم

نميفهمي اضطراب منه شبگردُ

بزا فرياد بزنم تا بفهمي اين دردو

گل رو پرپر كن عزيزم چشامو تر كن  

منو باور كن عزيزم  منو باور كن

آي خداي نفساي منه سرگردون
 
به همون روز تولد منو برگردون

قلبم سر شار از تمنا بود و قلبت سر شار از نياز ...

قلبم سر شار از تمنا بود و قلبت سر شار از نياز ...

 دستهايمان دور از هم چيزي کم داشت ، اما چيزي که زياد بود سکوت مرگبار عشقمان بود ...

باز هم نگفتي و نگفتم .... هيچ نگفتيم

میرم ولی اما دلم را جا میزارم

این عشق می میرد پایان می گیرد از یاد می گیرد عشقت می میمیرد

 دگر از تو یادی نیست دگر از تو نائی نیست دگر از تو حرفی نیست دگر از تو بویی نسیت

 کاش می شد دوباره توی چشات بمیرم کاش می شدهمیشه عشقت بمونم

میرم ولی اما دلم را جا میزارم برای نگاه تو چقدر من بیقرارم

نگاه آخر تو اشکای چشمای تو دستای قشنگ تو همه میاد به یادم

اشکای چشمای تو گرمای دستای تو آخه نمیرند زیادم

حالا تنهای تنهام اما بی تو من میخونم آره بی تو  دیوونم اره بی تو دیوونم

حالا باید باسازم برات آهنگ بسازم برای با تو بودن باید از غم بسازم

این عشق می میرد پایان می گیرد از یاد می گیرد عشقت می میرید

 دگر از تو یادی نیست دگر از تو نائی نیست دگر از تو حرفی نیست دگر از تو بویی نسیت

 کاش می شد دوباره توی چشات بمیرم کاش می شدهمیشه عشقت بمونم

میرم ولی اما دلم را جا میزارم برای نگاه تو چقدر من بیقرارم